افعال آشپزی به انگلیسی – آشپزی کردن یکی از مهمترین کارهایی است که ما هر روز با آن مواجه میشویم و ما در این مطلب قصد داریم افعال آشپزی به انگلیسی را برای شما ارائه دهیم تا در روزمرهی خود بتوانید از آنها استفاده کنید و در موضوعات مربوط به آشپزی حرفی برای گفتن داشته باشید. در ادامه افعال آشپزی به انگلیسی همراه با معنی و مثالهای کاربردی برای شما آورده شده است. با ما همراه باشید.
Bake:
معنی: پختن چیزی مانند کیک و نان.
مثال:
– Bake the cake for 30 minutes in a preheated oven.
Grill: to cook food over fire or hot coals, usually on a flat metal frame
معنی: بریان کردن.
مثال:
– My father hasn’t grilled the meat yet.
Grate:
معنی: رنده کردن.
مثال:
– Grate the cheese into a mixing bowl.
Slice:
معنی: بریدن.
مثال:
– Slice up the onions and add them to the meat.
Melt:
معنی: آب کردن.
مثال:
– Melt the butter in a saucepan.
Squeeze:
معنی: آب چیزی را گرفتن با فشار دادن.
مثال:
– She squeezed a bit of lemon juice onto the fish.
Whisk:
معنی: هم زدن.
مثال:
– You should whisk two egg whites until stiff.
Mash:
معنی: خرد کردن، خمیر کردن، له کردن.
مثال:
– Mash the fruit up so that the baby can eat it.
Dice:
معنی: بریدن به قطعات کوچک، مربعی خرد کردن.
مثال:
– Dice the potatoes and put them in the pot.
Chop:
معنی: بریدن، خرد کردن، جدا کردن، ریزریز کردن.
مثال:
– Chop onions and carrots into small pieces.
Peel:
معنی: پوست کندن، کندن.
مثال:
– I cut my finger peeling potatoes.
Drain:
معنی: آبکش کردن.
مثال:
– Can you drain the pasta, please?
Spread:
معنی: پخش کردن، پهن کردن.
مثال:
– She spread some strawberry jam on his toast.
Mix:
معنی: قاطی کردن، آمیختن، مخلوط کردن
مثال:
– Mix about 50 grams of flour with a pinch of salt.
Fry:
معنی: روی آتش پختن، سرخ شدن، سرخ کردن.
مثال:
– Slice the mushrooms thinly and fry in butter.
Scramble:
معنی: پختن تخم مرغ به آرامی که آنها را هم میزنیم تا سفت شوند.
مثال:
– My sister prefers scrambled eggs to boiled eggs.
Cut:
معنی: برش دادن، پاره کردن.
مثال:
– Can you peel the apple and cut it in half?
Add:
معنی: افزودن، اضافه کردن، جمع کردن، زیاد کردن، باهم پیوستن، با خود ترکیب کردن، جمع زدن.
مثال:
– Beat the eggs before you add the flour.
Boil:
معنی: جوشاندن، بجوش آمدن.
مثال:
– She’s boiling the potatoes to make potato salad.
Roll out:
معنی: گستردن، پهن کردن.
مثال:
– Roll out the dough into one large circle.
Knead:
معنی: آمیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن ، خمیر کردن.
مثال:
– Knead the dough on a floured surface.
Roast:
معنی: کباب کردن، بریان کردن، سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، برشته شدن.
مثال:
– Put the meat into the oven to roast.
Weigh:
معنی: سنجیدن، کشیدن، خواندن، له کردن، وزن کردن.
مثال:
– She weighed some tomatoes on the scales.
Break: to cause something separate into two or more pieces
معنی: شکستن، از هم باز کردن، دو نیم کردن.
مثال:
– Break the eggs into a shallow bowl and beat them.
Measure:
معنی: اندازه داشتن، پیمودن، پیمانه کردن، در امدن، سنجیدن، اندازه گرفتن.
مثال:
– She measured the flour, baking powder and sugar into the bowl.
Blend:
معنی: آمیختن، قاطی کردن.
مثال:
– Blend the eggs with a tablespoon of milk.
Microwave:
معنی: در مایکروفر چیزی را پختن یا گرم کردن.
مثال:
– I’m going to microwave a bowl of soup for lunch.
Sprinkle:
معنی: پاشیدن.
مثال:
– Grate the cheese and sprinkle it over the tomatoes.
Carve:
معنی: (بدن و گوشت پخته) لایه لایه بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریکه باریکه بریدن (با کارد).
مثال:
– Can you carve me a slice of beef, please?
Stir:
معنی: عمل مخلوط کردن یا هم زدن.
مثال:
– Stir the sauce until it begins to boil.
– I need a teaspoon to stir my tea.
Sift:
معنی: سرند کردن، از صافی گذراندن، جدا کردن، سوا کردن، (سرند کردن و) پاشیدن، بررسی و گزینش کردن، سبک سنگین کردن، (مجازی) حلاجی کردن، متمایز کردن، (از سرند یا صافی) رد شدن، بیرون یا درون ریختن.
مثال:
– Sift the flour into a mixing bowl.
Sauté:
معنی: سرخ کردن در روغن تا تغییر رنگ دادن.
مثال:
– You should sauté the onions until they’re brown.
Decorate:
معنی: آذین کردن، تزیین کردن، زیبیدن، آراستن، چراغانی کردن، مدال دادن، نشان افتخار به سینه زدن، (رنگ یا مبل یا ترتیب چیزی را) آرایش دادن، زیبگری کردن، رنگ زدن (یا کاغذ دیواری چسباندن).
مثال:
– He decorated the cake with whipped cream and strawberries.
Tenderize:
معنی: (گوشت را با خواباندن در آب لیمو و غیره) ترد کردن، لطیف و نرم کردن، نازک کردن، خواباندن گوشت در ماست و غیره برای ترد و نازک کردن آن.
مثال:
– Do you know how to tenderize the meat?
Layer:
معنی: لایه لایه گذاشتن.
مثال:
– Layer the onions and potatoes in a dish.
Rinse:
معنی: شستشو دادن یا کردن، زیر آب گرفتن، در آب فروکردن، (معمولا بدون صابون و غیره و فقط با آب) شستن، آبشور کردن، (مثلا پس از شستن با صابون) آب کشیدن.
مثال:
– She rinsed the vegetables under a cold tap.
Marinate:
معنی: گوشت را (در سرکه یا آبلیمو و غیره) خواباندن، (به گوشت) چاشنی زدن، ژفیدن، ترد کردن گوشت با خیس کردن ان در ماست یا آبلیمو و غیره.
مثال:
– He marinated the beef in red wine vinegar for a few hours.
Simmer:
معنی: جوش، به جوش و خروش آمدن، نیم جوش کردن، اهسته جوشیدن، بجوش آمدن.
مثال:
– Just leave the soup to simmer for a few minutes.
افعال آشپزی به انگلیسی – در این مطلب سعی بر آن بود که شما را با افعال آشپزی به انگلیسی آشنا کنیم تا راجعبه این مسئله بتوانید به راحتی صحبت کنید و در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشید.
زبان رو بهصورت ساده، روان و کاربردی همراه با فان و سرگرمی یاد بگیر.
درصد مطالعه مقاله