ما در این مطلب به این پرسش مهم خواهیم پرداخت که چرا یادگیری زبان دوم توسط بزرگسالان سختتر است اما در کودکان اینطور نیست.
یادگیری زبان دوم توسط کودکان – کودکان زبان اول را به راحتی یاد میگیرند و آن را با لهجهی مشخصهی منطقه خود صحبت میکنند. یک بزرگسال نمی واند موفقیتی را که در هنگام یادگیری زبان اول یا دوم کسب کرده است، بازتولید کند، عمدتاً به این دلیل که کودک و بزرگسال از مکانیسمهای یادگیری متفاوتی استفاده میکنند. مغز کودک تمام واجهای همه زبانها را در محیط اطرافش ضبط میکند. به همین دلیل است که اگر کودک در محیط خود سه یا چهار زبان بشنود، سه یا چهار زبان را با لهجهی مادری صحبت میکند. بنابراین، هر زبانی که کودک یاد میگیرد برای او بومی میشود.
برای کودکان، این یک رویکرد استاندارد است – ابتدا گوش دادن و سپس صحبت کردن. در سال اول گوش دادن، کودک به طور ناخودآگاه پایگاه دادهای از تصاویر مرتبط با اشیاء، احساسات یا اعمالی را که توصیف میکند تشکیل میدهد. بیان یک پایگاه داده از نمادها دقیقتر است. به عنوان مثال، نماد “مامان” شامل تصاویر و احساسات عشق، گرما، امنیت، ضربان قلب شناخته شده و غیره است. به همین دلیل است که تلاش برای مرتبط کردن یک تصویر با یک کلمه در زبان دوم، مانند برنامه روزتا استون، موفقیت نسبتاً محدودی را نشان داده است.
پس از حدود یک سال گوش دادن، کودک شروع به صحبت میکند. این مرحله دوم یادگیری زبان مادری است. برای چند ماه، کودک قبل از شروع به تولید جملات، مراحل یک کلمهای و دو کلمهای را طی میکند. در این مرحله، کلمات به طور مستقیم به نمادهایی که توصیف میکنند، متصل میشوند.
اجازه دهید به شما یادآوری کنم که هم کودکان و هم بزرگسالان به زبانی از نمادها فکر میکنند که به زبان مادری متصل است و در نتیجه این توهم ایجاد میشود که ما به زبان مادری فکر میکنیم.
استیون پینکر، دانشمند بزرگ شناختی، در کتاب خود “غریزهی زبان: چگونه ذهن زبان را ایجاد میکند”، مینویسد: “مردم به زبان انگلیسی یا چینی فکر نمیکنند؛ آنها به زبانی فکر میکنند (به نام ذهنی). پس دانستن یک زبان، دانستن چگونگی ترجمه ذهنی به رشتههای کلمات است و بالعکس.”
اسکنهای مغزی نشان میدهند که در یک کودک دو زبانه، همه صداهای دو یا سه زبان کودک یک نقشه بزرگ مشترک دارند، کتابخانهای از صداهای همه زبانها. تمام زبانهای خارجی که کودک یاد میگیرد برای او بومی است. به همین دلیل است که کودکان ذهنی را به راحتی به زبان اول یا دوم ترجمه میکنند و افکار خود را به صورت خودکار بیان میکنند؛ به همین دلیل است که یادگیری زبان دوم توسط کودکان به مراتب از بزرگسالان راحتتر است.
یادگیری زبان دوم توسط بزرگسالان و کودکان – نورمن دویج، دکتر و روانکاو کتاب خود را در سال 2008 منتشر کرد که در آن مفهوم شگفت انگیز و دراماتیک “استبداد زبان مادری” را معرفی کرد. به گفتهی N. Doidge، “یادگیری زبان دوم، پس از پایان دوره حساس برای یادگیری زبان، دشوارتر است، زیرا با افزایش سن، زبان مادری ما بر فضای نقشه زبانی تسلط پیدا میکند و زبان دوم برای رقابت دشوارتر میشود”. در نتیجه ظلم زبان مادری، بیشتر بزرگسالان هنگام یادگیری یک زبان خارجی به ترجمه متقابل بر میگردند و این دستوری برای شکست است. وقتی بزرگسالان یک کلمه جدید را در یک زبان دوم یاد میگیرند، ناخودآگاه آن را با کلمهای مشابه در زبان مادری خود مرتبط میکنند و نه با نمادی که توصیف میکنند.
زبان آموزان برای کمک به ایجاد یک سیستم زبان دوم به زبان مادری خود باز میگردند. اکثر معلمان این فرآیند ترجمه متقابل را طبیعی و اجتناب ناپذیر میپذیرند. با این حال، بررسی دقیق نحوهی استفاده از زبان مادری در یادگیری زبان دوم تأثیر منفی این فرآیند به ظاهر طبیعی را آشکار میکند: به خاطر سپردن اطلاعات دو زبانه دشوارتر است.
یادگیری زبان دوم توسط بزرگسالان – بزرگسالان نمیتوانند فرایندهایی را که کودکان در فراگیری زبان استفاده میکنند، بازتولید کنند.
بزرگسالان نمیتوانند فرایندهایی را که کودکان هنگام یادگیری زبان اول و دوم و سوم استفاده میکنند، بازتولید کنند. در اینجا دلیل آن است که همهی شرکتهای پیشرو در یادگیری زبان از ابزارهای مبتنی بر ترجمه استفاده میکنند و به زبانآموزان قول میدهند که واژگان و عبارات را به راحتی حفظ کنند. با این حال، وقتی مثال ابزاری مانند آنچه در بالا نشان داده شده را تجزیه و تحلیل میکنیم، متوجه میشویم که به خاطر سپردن اطلاعات دوزبانه بسیار سخت است، زیرا هر زبانی که توسط بزرگسالان یاد میشود و به روان صحبت میشود، مرکز خاص خود را در مغز دارد که در فاصله معینی از مرکز زبان مادری قرار دارد.
یکی دیگر از تأثیرات منفی استفاده از زبان مادری در ایجاد سیستم زبان دوم، این است که بزرگسالان به زبان مادری فکر میکنند و سعی میکنند به زبان دوم صحبت کنند. این بسیار دشوار است. بیشتر بزرگسالان به این نتیجه اشتباه میرسند که توانایی زبان ندارند. همه بزرگسالان قادر به یادگیری زبان دوم هستند. برای دستیابی آسان به این هدف، آنها باید از رویکرد متفاوتی استفاده کنند.
بخش کوچکی از بزرگسالان (کمتر از 5٪) به نوعی (مکانیسم ناشناخته) توانایی تجسم کلمات نوشتاری و گفتاری را حفظ میکنند. این دسته از افراد از نظر عددی ناچیز، توانایی کودک را برای یادگیری زبان جدید بدون بازگشت به ترجمه به زبان مادری حفظ میکند. زبان شناسان طبیعی از این دسته کوچک از مردم میآیند و از مشکل ترجمه متقاطع یا “ظلم زبان مادری” که اکثر دانش آموزان خود با آن روبرو هستند کاملاً بیاطلاع هستند.
یک واقعیت خنده دار اما بسیار غم انگیز وجود دارد: من احتمالاً صد بار سعی کردم مشکل ترجمه متقاطع را در بحثهای حرفهای با زبان شناسان توضیح دهم و حتی یک زبان شناس هم آماده نبود که در مورد این مشکل بحث جدی کند. از آن غافلند; خود مفهوم ترجمه متقاطع در نقطه کور آنها قرار میگیرد و حتی اعتراف به وجود آن با پیش فرضهای آنها سازگار نیست.
یادگیری زبان دوم توسط بزرگسالان و کودکان – تنها راهی که در حل مشکل و بازگرداندن توانایی ذاتی بزرگسالان برای یادگیری زبان خارجی خود را ثابت کرده است، ایجاد یک عادت جدید در انجام سه عمل همزمان با گوینده است: خواندن، گوش دادن و صحبت کردن به طور همزمان. این فعالیت سه عملی حجم کاری چالش برانگیزی را به مغز ارائه میکند و به طور خودکار ترجمه متقابل به زبان مادری را متوقف میکند. هنگامی که ترجمه متقاطع متوقف میشود، یک مرکز زبان خارجی در مغز یک بزرگسال تشکیل میشود، زیرا نمادهای قدیمی که قبلاً با کلمات زبان مادری به هم متصل میشدند، اکنون دوباره به کلمات در زبان دوم متصل میشوند.
برای توضیح اینکه چرا یک بزرگسال نمیتواند یک زبان خارجی را با حفظ کردن یادداشت با استفاده از اطلاعات دو زبانه بیاموزد، لازم است دو سیستم ذهنی را که توسط برنده جایزه نوبل دانیل کانمن معرفی شدهاند، یادآوری کنم. ما آهسته و سریع فکر میکنیم، زیرا ذهن دو سیستم متفاوت دارد. سیستم یک به طور خودکار و سریع، بدون تلاش یا بدون هیچ تلاشی و بدون احساس کنترل داوطلبانه عمل میکند. سیستم دو توجه خود را به فعالیت ذهنی پرتلاش اختصاص میدهد و بنابراین کند است. به عنوان مثال، حفظ حروف به سیستم دو تعلق دارد، در حالی که بیان احساسات و افکار ما، یعنی گفتار، متعلق به سیستم یک است.
اگر یک زبان خارجی را با هدف برقراری ارتباط در آن یاد میگیرید، باید آن را به عنوان System One توسعه دهید. به همین دلیل است که روشهای مرسوم یادگیری یک زبان خارجی که متعلق به حفظ کردن است، باید با آموزش مهارتهای زبانی ناخودآگاه جایگزین شود. آموزش بهترین جایگزین برای بزرگسالان است زیرا به سیستم یک تعلق دارد. رانندگی ماشین، اسکیت بازی، نواختن آلات موسیقی، مهارتهای رزمی یا صحبت کردن به یک زبان خارجی – همه این مهارتها به عنوان سیستم یک آموزش داده میشوند. در طول آموزش همه این مهارتها، مغز الگوهایی را که میتواند بدون تلاش آگاهانه و با حداقل توجه، یعنی بدون زحمت، انجام دهد، پیدا کرده و ثبت میکند.
من میخواهم تاکید کنم که کودکان از سیستم یک برای فراگیری زبان اول یا دوم خود استفاده میکنند در حالی که بزرگسالان از سیستم دو استفاده میکنند. بنابراین، برای متوقف کردن مبارزه با یادگیری زبان دوم، باید استفاده از روشهای مرسوم یادگیری آگاهانه را کنار بگذارید و از آموزش مهارتهای زبانی ناخودآگاه که متعلق به سیستم یک ذهن است، استفاده کنید. یادگیری آگاهانه با منحنی فراموشی وحشتناک مشخص میشود در حالی که آموزش ناخودآگاه بدون استرس است و منحنی فراموشی ندارد. (برای غلبه بر فراموشی و یادداشت برداری بهتر به این مطلب ما سر بزنید)
زبان رو بهصورت ساده، روان و کاربردی همراه با فان و سرگرمی یاد بگیر.